شنتیا عشق زندگی

شعرهاي پر خاطره

ماماني وقتي برات شعر مي خوندم انقدر بهم نگاه مي كردي خوابت مي برد. يكي از شعرات اين بود ببعي كجا ميخوابه توسبزار زيبا     خورشيد خانم ميتابه به ببعي تو صحرا                             ببعي كجا ميخوابه تو رختخواب با نيني ببعي ميگه به نيني خواباي خوب ببيني ببعي كجا ميخوابه رو يونجه فراوون خوابای خوب میبینه تو گرمای تابستون ببعي كجا ميخوابه رو سنگهاي رودخونه صداي شرشر آب لالايي براش ميخونه ببعي كجا ميخوابه تو آسمون تو ابرا يه جاي خوبو خلوت شلوغ نباشه اونجا &...
9 بهمن 1389

روروئك و شنتيا

ماماني تازه گذاشتيمت تو روروكت همچي رو ميخواي بذاري تو دهنت بجاي اينكه جلو بيا عقب عقب ميري مادانا سودابه بستني مي گيره جلوت شما به عشق بستني يكم مياي جلو به هر حال ما كلي ذوق مي كنيم .                                ...
9 بهمن 1389

دست كوچولو پا كوچولو

شنتيا مامان ببين چه دست و پاي كوچولويي داشتي عاشقتم  ماماني بابا براي كارش يه وقتايي از ما دوره منم تا گريه مي كردي اينو برات مي خوندم دست كوچولو پا كوچولو گريه نكن بابات مياد     تا خونه همسايه ها صداي گريه هات مياد تشنه شدي آبت بدم    گشنه شدي شيرت بدم    خوابت مياد بگو لالا     تا من كمي تابت بدم تقو تقو تق تقو تقو تق اين باباشه صداش مياد     گريه نكن تا بشنوي صداي كفش پاش مياد    هر وقت به تقو تق ميرسيدم بهم نگاه مي گردي مي خنديدي           &nb...
9 بهمن 1389